من حدودا دو سالی هست که عقد کردم پدر شوهرم فوت شده شوهرم شبی که اومد خاستگاری بهم گفت که قرار هست با مادرش خونه دو طبقه بگیرن منم قبول کردم و خیلی بهش گوشزد کردم که من کاملا جدا زندکی میکنم همچیمون جداس اونم قبول کرد .الان بعد دوسال مادرش میگه ما همیشه با همیم خونمون یکیه ولی شوهرم از حرف مادرش اطلاعی نداره .
بنظرتون به شوهرم بگم مادرش چه حرفی زده ؟؟؟
بگو
اگه قرار باشه با مادرش همیشه شام و نهار پیش هم باشن من نمیتونم میخام جدا شم
به نظرم حرف بنداز بپرس ما که خونمون جداست و ..... ببین چی میگه شاید مادرش برای خودش داره فکر می کنه
فقط بخاطر همین میخوای طلاق بگیری؟
خب مادرشوهره یه چیزی گفته واسه خودش. شوهرتون که نمیدونن..
البته قبول دارم زندگی با مادرشوهر خیلی سخته
منظور مادر شوهرت اینه که باشما تو یه خونه زندگی کنه ؟
معلومه مامانش خیلی وابسته س و حالا که شوهرش فوت شده میخواد تو زندگی پسرش باشه
باید ببینی شوهرت بلده حد و مرز گذاری کنه و به مامانش بگه که نباید همش خونه شما باشه
۹۰ درصد پسرا عرضه این کارو ندارن
کمک کنین که چطور به شوهرم بگم که مشکلی پیش نیاد
اول نباید سرسنگین باشی یا تیکه بندازی
خیلی با روی خوش میری حرف میزنی
میگی ازدواج یعنی مستقل شدن از خانواده ها و وقتی تو زندگی دونفره همیشه یه عضو خانواده باشه،خیلی چالش ایجاد میشه
بعد راجع به انتظارات خودت واضح حرف میزنی
که انتظار داری تو خونه تنها باشی نه اینکه مادرش باشه
بعدش نظرشو میپرسی
و بعد ازش میخوای دنبال راه‌حلی برای حد و مرزگذاری باشه
از همدلی بین حرفات استفاده کن
مثلا بگو متوجه ام که مادرت ممکنه احساس تنهایی بکنه اما منم میخوام زندگی زناشویی جداگونه ای داشته باشم و این چیزا درکل
درکل مادره اگه وابستگی ناسالم به پسرش داشته باشه
چون توی یک ساختمون زندگی می‌کنید خیلی چالش خواهی داشت
