یکی از آشناهامون (فامیل مادری) همیشه وانمود میکرد به عمرش با هیچ پسری حرف نزده
غروبی منو دختر خالم یه جای پَرت که هیچکس اونجا نمیره داشتیم میرفتیم اونو دیدیم با یه پسره قدم میزنه
تا مارو دید رفت تو یه کوچه ،طفلی رنگش پریده بود
خداییش ما هم همدیگه رو نگاه کردیم ولی پشت سرش چیزی نگفتیم
خواهشا تو شهر خودتون اگه کوچیک دیت نزارید،خیلی حس بدیه😂🤦♀️