امروز یکی از فامیلا اومده بود خونمون بعدش برداشت سوغاتی های سفرشون رو که برامون آورده بودن داد به داداشم اونم از دستشون گرفت برد اون بازشون کرد
با شوق گفت فلانی بیا برات مانتو آوردن منم برداشتم گفتم واییییییییییی مرسی جلوی خودشتون پوشیدمش
و حسابی تشکر کردم
ولی دیدم یهو رنگ هر دوشون مثل گچ شد تازه مامانم هم داشت چایی دم میکرد، ندید مانتو رو
هیچی الان مامانم برگشته میگه احمق این مانتو منه که بهشون قرض دادم توی چمدون بوده
آنقدر ضایع شدم