دیده شوهرش با یه زن دیگه که خیلی هم باز لباس پوشیده بوده داره بدمینتون بازی میکنه...دوستم نشسته نگاه کرده تا تموم شده و زنه با یه دختره دیگه رفتن و شوهر اینم با دوستاش رفتن دوچرخه سواری...تا اینکه دوستم باهاش تماس گرفته که منم اومدم پارک بیا باهم برگردیم خونه...رفتن خونه بهش گفته که دیده با اون خانمه داشته بدمینتون بازی میکرده...شوهرش هم گفته زنه اومد بهم گفت میشه بهم یاد بدی خیلی بدمینتون دوست دارم یاد بگیرم..منم دسته بازی رو دادم بهش و یکم بازی کرد رفت...شوهرش گفته تو که منو میشناسی برا چی ناراحت شدی!!! شما باشید بهتون برمیخوره؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من باشم نگاه نمیکنم همون موقع میرم جلو که هر دو نفر حساب کار دستشون بیاد.آخه زنا شما که میدونید مردا جلوی زن جماعت نه تو کارشون نیس چرا میرید کرم میریزید جلوشون.اونا زن داررررن
من بودمنگا نمیکردم همون موقع میرفتم دسته رو از شوهرم میگرفتم میگفتم بیا عزیزم خودم یادت میدم
شوکه شده فقط نشسته نگاه کرده با حرص...تازه شوهره میگه تو که منو میشناسی چرا اینو گفتی!!!! طلبکار هم شده!!! مرد خوبیه منم میشناسمش ولی اینکارشو خوشم نیومد محصوصا که خانمه میگه خیلی بد و باز لباس پوشیده بوده