سلام دوستان..زندگی م یه کلاف سر در گم شده که هر جوری دارم رفتار می کنم به هیچ جا نمی رسم.اول بگم ما طبقه بالا مادر شوهرم زندگی می کنم تمام مشکلات زندگی مون بخاطر همینه.مادر شوهرم یه زن شلیته خطرناک و بی آبرو تو زندگی همه دخالت می کنن .همین دخالت های باعث شد دو تا از هم عروس هام طلاق بگیرن.خواهر شوهرم طلاق گرفت .مدام تو زندگی ما دخالت می کنه همیشه ما دعوا داشتیم تا این که دخترش طلا ق گرفت دیگه گیر یه دختر ش می داد همیشه دعوا داشتن دخترش میآمد خونه ما گریه جیغ که ابن دلم خون کرده همیشه صدا دعوا شوند تو سر مون بود.صدای جیغهاشون صدای چی شکستنشون.شوعرم هر وقت دعوا میشد اوایل پایین می رفت دعوا می کرد باهاشون الان که دیگه بی تفاوت شده نسبت بهشون.الان که خواهر شوهرم ازدواج مجدد کرد از دست راحت شدیم الان گیر به ما داده تو همه چیز دخالت می کنه آزمون یه آدم های افسرده درست کرد.هر چی میگم از اینجا بریم میگه گناه دارن پیر ن.میکم پس ما چی حق زندگی نداریم.همسزم تو رو مادرش در میاد که حق دخالت نداری ولی اون از کسی نمی ترسه.چند روز پیش مامان آمدن خونمو آمد آمد در زد هر چی فوش بود داد که چرا مامانت میاد خونتون .الآنم من باهاش قهرم من زیادی حرمت نگه می دارم.هم عروس های دیگم اصلا اینجوری نیست اونم به راحتی فو ش می ده زبون درازی می کنند با مادرشوهرم.من دیگه خسته شدم از این اوضاع یا خودشون دعوا دارن یا دخالت تو زندگی من می کنن.همسرم شده افسرد نه مسافرت می ره نه لباس برای خودش می خره به زور برای ما چیزی می خره به قول خودش افسرده دل مرده شده .
بخدا روانیه مادرشوهرم دیروز دم در شوهرم گرفته بود داشت غیبت من می کرد.شوهرم بهش می گفت یه بار دیگه د ...
میدونم عزیزم همچین ع..نی رو خودمم دارم ، فقط باید فرار کنید ،این زنیکه اصلا نمیفهمه پسرش داره چی میگه بهش شماهارم مریض کرده،به اینجا رسیده که حرمتا شکسته هر طور شده شوهرتو یه جوری راضی کن