امروز یه سررسید مربوط ب سالهای قبل ک زیاد استفاده نشده بود رو برداشتم.میخاستم حساب کتاب مالی کنم یهو چشمم خورد به یه صفحه و دست خط خودم که با خودکار صورتی نوشته بودم. دیدم صفحه اول سررسید تاریخ نوزده شهریور سال۱۴۰۱ رو زدم و نامه ی خداحافظی از پدرمادرم و بچم رو نوشتم...
یادمه اون شب با شوهرم دعوامون شده بود
خیانت کرده بود
طلبکارم بود .دومین باری بود ک خودکشی میکردم.نمیخاستم پدرمادرم بفهمن و فکر نمیکردم بتونم جدابشم.تنهای تنها بودم و کسی جز شوهرم از حالم خبر نداشت و براشم مهم نبود حتی گفتم میخام دوباره خودمو بکشم
نصفه شب بود اول میخاستم خودمو دار بزنم حتی یه جایی رو اماده کردم.بعدش ترسیدم.کلی قرص آماده کردم نامه رو نوشتم و قرصا روخوردم .بیهوش شدم هیچکس نبود......
فردا بهوش اومدم....زنده بودم و ناراحت ازین قضیه.... فهمیدم قرصا کم بوده و رفتم ک برم داروخونه بازم قرص بخرم ....توراه چون گیج ومنگ بودم خیلی، تصادف کردم.با دمپایی رفته بودم....
خدانیاره اون روزو دیگ برای منو هیچکس
الان سه سال گذشته.از اون عوضی جداشدم.نمیگم همه چی عالی بوده و خوشگذشته اما حداقل جنگیدم و ادامه دادم...
هنوزم خیلی مشکلات دارم اما خداروشکر میکنم ک زنده موندم....
سومین سالگرد خودکشیم نمیگم، سومین سالگرد زنده بودنم مبارک 😘