عموم و زنش و پسر ۵سالش و عموی دیگم ..
سه روزه اومدن خونمون ...دستمون ب شدت خالیه
جوری ک رفتم یکم سبزی و خیار بخرم کارت کشیدم موجودی نداشت و سریع خواهرم ۶۰۰تومن برام انتقال داد!!!
شوهرمم دیشب شب کار بود ..عموهام وعضشون توپه ..بچها تا توان داشتم هرچی مرغ و گوشت داشتم تو این سه روز براشون پختم .الان هیچی تو یخچالم نیست بخدا ..خودمو دخترمم بشدت سرما خوردیم حتی پول نداریم بریم دکتر ..الان نشستم فقط دارم گریه میکنم .همش میگم خدا کنه فردا یکیشون بلند شه بره ی مرغی چیزی بخره ..
صبح زود همسرم میاد مجبور قرض کنه مارو ببره دکتر ...
عموم ایناهم بخاطر کار دکتری اومدن اینجاهم فامیل زیاد هست اما فقط خونه ما موندن تا روز شنبه!!!!
بچها خیلی دلم شکسته ..
همین عموهام خونه های دختر عمه هام و بقیه فامیل ک میرن با دست پر میرن اما بخدا خونه من آب خالیم نیاوردن. نمیگم میاوردن برا منم ..ولی حداقل کم حالم بودن اونم تو این شرایط گرونی
باز خداروشکر همسرم دلش خوبه واهل این حرفا نیست اما خب دلم برا خودمون میسوزه
الان همه خوابن من دارم گریه میکنم
هیچوقت انقد احساس بی کسی نکردم