سلام دوستای خوبم
امشب میخوام در مورد یکی از تجربه های زندگیم باهاتون حرف بزنم و امیدوارم به درد کسی بخوره🙏🏻
من هیچوقت با عبارات تاکیدی یا ذکر های مستحبی نمیتونستم ارتباط قلبی برقرار کنم و با منطقم جور در نمی اومد که یه چیزی رو بدون اینکه حال من رو تغییر بده هی تکرار کنم و همیشه یه صدایی ته ذهنم میگفت خب که چی!
تا اینکه تازگی ها یه موضوعی برام پیش اومد
یه شب که دوتایی با رز رفته بودیم گردش، به صورت اتفاقی با چند تا خانواده اشنا و هم کلام شدم که علاوه بر ظاهر زیبا و بی نقصشون ، صاحب موهبتی بودن که من در درونم نسبت به اون موضوع احساس ضعف و نیاز داشتم
و یهو به خودم اومدم دیدم حالم گرفته شده!
همون جا زنگ خطر رو احساس کردم
مقایسه!
بله من با این همه ادعا در هنر خوب زیستن دچار مقایسه شده بودم.
و میدونید که مقایسه دزد خوشبختی هستش.
و خیلی زود شروع کردم به پاک سازی ذهنم و به خودم یاداوری کردم مسیر زندگی ادم ها متفاوته و تو به این مسیر دعوت نشدی که بی نقص باشی، تو اینجایی برای اینکه در مسیر خودت پیش بری، رشد کنی و از تجربه ی زیستنت لذت ببری….
و به صورت کاملا ناخوداگاه هر بار که ذهنم میخواد بره سمت مقایسه یا نواقص زندگیم، با خودم تکرار میکنم؛
" الی از تجربه ی زیستنت لذت ببر"
و یهو چنان احساس ارامش و قدرتی میکنم که وصف نا پذیره.
و این جمله برای من تبدیل به یه ذکر یا عبارت تاکیدی که بسیار احوالم رو عوض میکنه شده .
دوست داشتم این تجربه رو باهاتون درمیون بذارم❤️
و اینکه تو کامنت ها میخوام چند تا عکس از مسیر زندگیم و زیبایی هاش براتون بذارم
مرسی که خوندید