میدونم همه در جریان تاپیک های من هستین
متاسفانه سه سال مداوم اذیت شدم
همش قهراً طولانی میکرد ی ماه دو ماه سه هفته
خودش و خانوادش عمدا با احساسات من بازی میکردن
مادرشوهرم سال و نیم بعد عقد ک کار از کار گذشته بود میگفت نباید دلبسته میشدی فقط قرار بوده آشنا بشین در صورتیکه اصلا همچین چیزی نبوده!!!
یا میگفت بابات برای پسرم هیچکاری نکرده (منظورش این بود بهش خونه ای زمینی ماشینی پولی چیزی بده)
خیلی آسیب دیدم چون بعد رابطه کامل ب جای اینکه دیگ محکم بچسبه ب زندگی همش بخاطر رفتارای خانوادش و خودش با من قهر میکرد میرفت اشتیم خودش نمیومد فقط چراغ سبز نشون میداد تا من برم منم از ترس اینکه رابطه کامل داشتیم همش غرورمو میشکستم خیلی منو چزوند خیلی گفتن نداره خیلی چیزا
من خیلی اذیت شدم نیازاشو برطرف میکردم برخلاف میل باطنی خودم تا ی موقع خیانت نکنه
واقعا حالم بده اینکه بدون هیج عروسی ای بدون اینکه زیل ی سقف زندگی کنیم فقط تا میتونست ازم سواستفاده کرد
اینم بگم رابطه کامل خواست من نبود یهویی ...
حتی شبی ک اون اتفاق افتاد ن شرایط خوبی فراهم کرده بود ن جای قشنگی ن هیچیه هیچی
خیلی دل شکستم
تا میتونست فقط میزد و اذیت میکرد
الانم من آدم بده شدم چون جیکم درنمیومد
از اونورم دو سال و نیمه درگیر زگیلیم ک بهم داده من خیلی اذیت شدم ب هیشکی نگفتم حماقت کردم 😭😭😭😭😭