بعد هشت ماه رابطه یهو سرد شد حتی خیلی راحت از ازدواج من با افراد دیگه میگفت قبلا اگه خودم میگفتم عصبانی میشد
گفتم چرا خانواده هارو در جریان رابطمون نمیزاری میگفت چون هنوز قطعی نشده و باید بشناسمت
اوایل رابطه میگفت شناخت نهایتش شش ماه
دیگه نه صبح بخیر میداد نه شب بخیر فقطم من سر حرفو باز میکردم خدا میدونه چقدر گریه کردم
تا اینکه امروز گفت ازدواجمون قطعی نیس چون خانوادم راضی نمیشن راه دور
همون ادمی که اونهمه اظهار محبت و عشق داشت توی چند ماه زمین تا اسمون عوض شد و بعد هم کاری کرد خودم همچیو تموم کنم
فقط یک سوال توذهنمه اونم اینکه چی میشه یک ادم انقدر تغییر بکنه و دلش حاضر بشه یک دختر رو اینجوری الاف و بازیچه خودش کنه