بچه ها
یه ساعته اشکم بند نمیاد
من و مامانم عصری رفتیم پیاده روی
نیم ساعت رفت نیم ساعت هم برگشت
یه سگ کوچولو دنبالمون میومد مامانم گفت حتما داره میره خونشون
داشتیم برمیگشتیم با ما برگشت
مامانم اعصابش خورد شد
وایساد جلوش پاشو محکم کوبید به زمین که اون سگ بره
من گفتم دیگه این کارو نکن
اون میترسه الان قلبش تند میزنه به ما چیکار داره آخه؟
اونکوچولوعه قلبش تند میزنه الان
خلاصه مامانم گفت اوکی
اومدیم صد متری خونمون
مامانم داشت با زن همسایه حرف میزد
این سگه هم کنار ما موند
یهو صداش اومد
ماشین زد کشتش😭
قلبمممم آروم نمیشه
فک میکنم اگه من اجازه میدادم مامانم دعواش کنه و اون بره الان زنده بود
واقعا حالم بده