میدونستم کیلومتر ها توی یه استان دیگه سرکاری...با اینکه میدونم دیگه تو این دنیا بهم نمیرسیم...ولی عزیزم امروز خیره شده به در خونتون با این امید که ماشینتو بیاری بیرون زیر سایه درختا پارک کنی...امروز خیره شدم به همونجایی که نشسته بودی روبه رو خونمون و باهام چت میکردی...دلم هواتو کرده اما دیگه قسمت هم نیستیم...کاش یبار دیگه فقط یبار دیگه برمیگشتیم به قبلا...کاش یبار دیگه دعوام میکردی میگفتی خدافظی نکن دلم طاقت خدافظیتو نداره...
چیکار میکنی...کی جای من اومده..خوشبحالش که تو رو داره...دیشب مامانت میگفت ۳۲ روز دیگه میای ...اخ قربون قد و بالات برم دلم تنگه برات😔💔