خونمونو گذاشتیم تو فروش تو دیوار دیشب ساعت دوازده ی اقایی تماس گرف گوشیو دادم همسرم باهاش حرف بزنه

قرار شد بیاد خونه رو ببینه همسرم بش گف حتما قبل اینکه حرکت بکنی باهام هماهنگ بکن چون از راه دور میاد یکی دوساعت فاصله س تا برسه 

خداروشکر امروز من نرفته بودم سرکار 

دیشب بخدا ی حسی بم میگف مث همیشه گوشیتو سایلنت نکن شاید زنگ بزنه 

ساعت ۷:۳۰ زنگ زد تازه😂😆

اول صبحی بیدارشدم گوشیو دادم ب شوهرم میخواست بره سرکار. 

شوهرم گفته بود من مگه ن بت گفتم قبل حرکتت بم زنگ بزن الان میتونی بیای خونه رو از بیرون ببینی فقط 

ولی دیگه گفتم بذار بلند شم گناه دارن اینهمه راه اومدن شاید هم مشتری واقعی باشن بذار بیان ببینن خونه رو بعدش بخوابم 

خیلی اقای ساده ای بهش میخورد باشه با زن و بچشم داره میاد 

😂😂😭