خداییی زنش خوشگله ها ولی از این ناراحتم که هیچ وقت عشق منو نفهمید هیچ وقت همیشه قبل از ازدواجش براش عین خواهر بودم اما اون هیچ وقت نفهمید رفت دوست دخترش رو گرفت اللن حاملس نمیزاره حتا دختره پاشه اب بخوره خودش بهش تقدیم میکنه رفتیم خونشون با مامانم بعدش دیدم پسر خالم داره ظرف و میشوره مامانم اساره کرد گفت پاشو تو بشور من رفتم اشپزخونشون اما پسر خالم گفت بشین ممنون خیلی ناراحت شدم معلوم بود اصلان خوشش نمیومد بزم خونشون
دیگه نرو
اذیت نکن خودتو
خب نرو عزیزم اصلا
نرو چرا خودتو ناراحت میکنی بهتر از اون قسمت میشه انشالله
فراموش کن کلا
الهی بگردممم
به نظرم خودت حساس شدی اینجوری فکر میکنی
اگه ماجرا رو متوجه نشده خب دیگه دلیلی نداره ازت خوشش نیاد فقط شما براش جایگاه دخترخاله رو داری
و خب به نظرم هرکسی هم باشه سر تعارف و اینا میگفت خودش میشوره
بگو قسمت نبوده و رد شو ذهنت گیر اون ادم باشه نمیتونی ب زندگی ادامه بدی
اگر بهش حسی داری دیگه نرو به نظرم.
چون الان دیگه هیچ فایده ای نداره و فقط خودت اذیت میشی.
خدایی چطور میتونیذ با پسر خاله یا پسر عمو و پسر عمه و پسر داسی ازدواج کنید انگار برادرت...چژور میتونید حس داشته باشید.ما رفت امد نداشتبم ولی خیچوقت دلم نمیخاس باهاشون ازدواج کنم
اخی
انشالله توام خوشبخت بشی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
