خانما خیلی دلم پره از غم، من فاصلم با خونوادم نزدیک ۲٠٠٠ کیلومتره و برادرم نه عقدم بود نه الان میخواد بیاد عروسیم برای عقدش منو همسرم هم دقیقا همون فاصله رو داشتیم اما رفتیم و اگر نبودیم اصلا کارای برادرم جلو نمیرفت همه کاراشو کردیم حتی آشپزی غذای عقدم خودمو خواهرم کردیم که در آخر یک ظرف غذاهم به خودمون نرسید و مارو ادم حساب نکردن!! الان برادرم خودشو خیلی ادم مشغله دارو پول نیازی میبینه که به همسرم میگه انقدددد کار ربخته سرمو به پول نیاز دارم که نمیتونم یک ساعت مغازمو ببندم همین الان مامانم زنگ زد بهم گفت برادرت و عروسمون و خونواده عروسمون رفتن مسافرت!!! 🥲🥲🥲بعد دو روز که اومدن منو بابات میایم، و اینم بگم که خواهرم هم نمیاد عروسیم
یعنی اینجور بگم که کل مجلس یه طرف که فامیلای همسرمه از خودم فقط پدرم هست و مادرم :')))))) خیلی غم سنگینی دلمو گرفته خیلی با اینکه بشدت برای عروسیم ذوق دارم
اینم بگم که برادرم هنوز که هنوزه هیچی راجب عروسیم نگفته و میخواد صداشو در نیاره که روز آخر بگه آخ آخ کار دارم فلانم با اینکه پول داره میتونه با پرواز بیاد اما بازم اهمیت نمیده، بهم رسیده که عروسمون بهش گفته حیف پول ، خیلی خرج میشه اگه بریم :')))) بنظرتون چطور جواب اینکارشو بدم؟ 🥲🥲🥲🥲🥲😭