بچه ها دو ساله ازدواج کردم مدتی بود همسرم خیانت میکرد منم نمیتونستم ازش دل بکنم پنج شیش بار بخشیدمش البته آشنامون نیست غریبه اس
مادرش هر وقت میاد خونمون خونه رو زیر و رو میکرد تا یه مویی کثیفی لباس نشسته پیدا کنه غر بزنه که تو کثیفی و زن زندگی نیستی برای پسرم زن میگیرم خلاصه توی این دو سال من وضعیتی خوب نبود دوروز بعد ازدواجمون تصادف کردیم ماه عسل بودیم که پام پلاتین خورد با یه پا پامیشدم کارا خونه میکردم نزاشتم خونه آقاش چیزی بخوره که بگن زنش اینجوریه سه ماه بعد تصادف باردار شدم بچم الان شیش ماهشه شوهرم اخلاق نداره راننده کامیونه فقط سه روز از هفته تو خونست بعضی وقتی هم کلا یه هفته هم پیداش نمیشه
هر وقت بحث میکنیم زنگ میزنه مادرم بهش میگه بیا دخترتو بردار ببر خسته ام ازش هزارتا ایراد داره
ایرادی که دارم هم چون نمیزارم با رفیقاش بره باغ چون دختر میارن مشروب میخوره
میخام درخواست طلاق بدم یه جوریم یک هفته و خورده ای میشه خونه اقامم خبری ازشون نی