تو خونواده ايى بزرگ شدم كه از اول پول خيلى خيلى خيلى زياد بود ولى دريغ از يكم مسافرت و دلخوشى:)
بابام ادميه كه افكارش خيلى قديميه حتى با رفتارش هميشه مامانمو ناراحت كرده و قلبشو شكسته
بابام نه خودش زندگى ميكنه نه ميزاره ما زندگيمونو بكنيم:))
همش گير ميده الكى دعوا راه ميندازه هنوزم كه هنوزه بعد ٢٥سال زندگى با مامانم هنوزم رو مامانم دست بلند ميكنه
حسرت به دلم مونده بابام بهمون بگه حاضر شين داريم ميريم بيرون يا داريم ميريم مسافرت😔💔
منم ادم بلند پروازيم گفتم شايد بتونم يه رشته خوب قبول شم از اين خونه بزارم برم ولى قبول نشدم سه سال تلاش كردم ولى تهش نشد
الان كل دنيا رو سرم خراب شده نميدونم چيكار كنم كار درست چيه موندم از صب دلم گرفته
من هميشه ناراحتيامو رو كاغذ مينويسم ولى وقتايى كه غصه و ناراحتيم زياده حتى نوشتنمم نمياد..