عجیب ترین چیزی که شنیدددددم
رو یه نیمکت بودیم همینجور بحث باز شد میگفت میخوام ارثم رو بگیذم
خونه ام رو ببرم دور از خانواده شوهرم و جاریم
میگفت شوهرم خونه نیست،،،، میره سرکار از صبح،،
برادرشوهر هررروز میاد میشینه خونه ام،،،
هرچی بهش میگم زنت ناراحت میشه نیا
میگفت جاریم هم ناراحت میشه هررروز دعوا و قهره ولی ول نمیکنه