شرمنده خودم و یک عمر حسرت .....
شرمنده ارزوهایم
شرمنده زندگی نکرده
و شرمنده خودم.....
خودی که ارام اشک می ریزد...جرعه جرعه غم سرمیکشد و مست درماندگی .....
چه کسی گفته است..تا شقایق هست زندگی باید کرد؟
اخر ما حتی شقایق هم نداشتیم.......
انچه بود غم بودو و غم و اشک....
شاید تا غم هست باید مرد......
در فصلی سرد، زنی سرد، نگاه سرد،و روحی منجمد.....
چه کسی مارا به اغوش میکشد؟
چه کسی مارا گردن میگیرد......