تو تایپیکام هست بحثام
دو روز پیش به اصرار رفتم خونه مادر سوارم اینا مادر شوهرم موقعی شوهرم نبود تعنه میزد میدونسم با خودمه اما هیچی نمیگفتم
تا دیشب ک بحث ضامن وام ازدواجی شد درومد گفت فلانی یعنی من فلانی خو هیشکهو نداره
گفتم چرا کسیو نداشته باشم مامانم حقوق بگیر بوده یا بابام ک بیاد ضامنم بشه نیومده به شوهرم گفت خیلی زبونش دراز شده مث مامان فلان شدشه ایطورن حرفا گفتم حس نداری توهین کنی به مادرم و بهم بگی بی کسو کار دارم خوبشم دارم
شوهرم اومد دوباره منو زد ک چرا بی احترامی میکنی با این ک میدونس مقصر کیه کلی شریک خونوادش شد همشون ریختن سرم خفتم دادن
لباسمو پوشیدم گفتم منو ببر خونمون گفت دیگ رنگ. خونوادتم نمیبینی درو قفل کردن
گفتم من خودم میرم گفت اگه رفتی دیگ پشت گوشتو دیدی منم دیدی