شوهرم یه خودشیفته عوضیه که همه کائنات رو به من ترجیح میدم تاپیکام هست واقعا عذابم داده
یه کاری دیروز و امروز کرده دیگه نمیخوام رابطه داشته باشم
دو تا بچه دارم پسرم ۲ سالشه
بخاطر دخترم که نوجوانه نمیتونم طلاق بگیرم
میدونم همین عذابایی که به من میده، اگه من برم به دخترم میده
خلاصه دیگه نمیخوام رابطه داشته باشیم
اما زورگوئه
حتی ممکنه به زور یا کتک یا تهدید متوسل بشه
خونم یه خوابه و دخترم اونجا میخوابه و نمیتونم برم اونجا در رو قفل کنم
چکار کنم😔
پدرم فوت شده و تکیه گاهی ندارم😔😔😔
خب برقرار نکن
راستش اینکار فقط شوهرت رو عصبی تر میکنه...
هر چند وقت ی باره مگه
بگو ازت خوشم نمیاد حالم بد میشه وقتی میبینمت ولی این طرز زندگی اصلا نمیشه
اونوقت خیانت هم به این خصوصیاتش اضافه میسه
تاپبکات نخوندم
ولی شوهر منم خیلی اذیتم کرد هی عین زنا قهر میکرد من‌باید میرفتم دنبالش یا مثلا واسه رابطه چون گرم بودم حتی موقع قهر میرفتم سراغش،اما الان دو هفتس سفت و سخت واستادم باهاش حرف نمیزنم ک هیچ سمتشم نرفتم،جامون عوض شده بود خودم خرابش کردم
عزیزم اگر اینکار رو بکنی متاسفانه بیشتر خودت و بچه ها آسیب میبینین
بهتره قبل از هر تصمیمی با مشاور صحبت کنی
اینکار درست نیست اصلا درست نیست
حالا الان از دستش ناراحتی،دو روز دیگه یادت میره
فقط میتونم بگم با دخترت دوست باش
اون گناهی نداره...
سعی کن باهاش درد دل نکنی
درد دل پدر و مادر در مورد روابطشان با بچه ها واقعا روح و روانشون رو به هم می‌ریزه...
سعی کن با بچه هات خوب باشی...باور کن خیلیا هستن که شرایطش رو هم دارن ولی به خاطر بچه ها موندن زیر یه سقف...
ولی وقتی کارد به استخوان میرسه آدم دیگه تحملش تموم میشه
بهش بگو یه خونه جدا اجازه کنه با بچه هات زندگی کنی
اون وظیفه شه نفقه بده...
اگه میتونی خیانت رو‌تحمل کنی اینکارو بکن
چکار کنم😭😭😭😭
ببین مثال کوچک بزنم
خانوادش توی این ماه ۳ بار ۲۰ نفر ریختن خونم خوردن و ریخت و پاش کردن
آخرین بار دیروز ریختن باغ پدر مرحومم
واسه هر کدوم یه جعبه میوه برداشتن بعد به مادر خودم که صاحب باغه یه جعبه رسید
بماند
جوجه دادم خوردن خداشاهده دو میلیون خرج کردم
بعد من آرایشم پخش شده بود خاکی بودم شلخته بودم خواهرشوهرم داشت عکس یهویی ازم می‌گرفت گفتم نگیر من لباسام مناسب نیست سر و وضعم آشفته اس
خداشاهده دیشب و امروز خون منو کرده تو شیشه ، چرا به خواهرم اونجوری گفتی، چرا عکس نگرفتی اون مهمون بود. چرا بی اعتماد بنفس هستی؟ مگه میخواد با عکست چکار کنه؟ اون الان فکر میکنه تو یه لقمه غذا دادی براش کلاس گذاشتی و قیافه گرفتی.
خدا شاهده هر چی من گفتم چه ربطی داره ؟ بدن خودمه،اختیارش رو دارم،دلم نمیخواد عکس بگیرم. خدا شاهده بحث به توهین و دعوا و داد و بیداد رسید. اول قول داد بیاد مشاوره بعد زد زیرش گفت من فکر کردم مشاور کودک واسه پسرمون میگی!!!!!!!! وسط دعوای زن و شوهری من قول مشاوره کودک گرفتم؟!!!!!!!
منو دستکاری روانی کرد و آخر اشک منو درآورد و رفت
