از وقتی فهمیدم باردارم به قدری استرس دارم و حساسم که حد نداره
دوستم گفت دیگه الان که بارداری یکم ناز کن انقدر قوی و مستقل نباش زیاد کار نکن از شوهرت بیشتر درخواست کن تا یاد بگیره بعد از به دنیا اومدن بچه هم کمکت کنه،
دیروز بعد از کار تو راه هندونه دیدم دلم خیلی خواست بهش گفتم وای چه هندونه هایی دلم خواست گفت برگردم بخرم گفتم نه دیگه رد شدیم اخه، شب کاومد گفتم عه هندونه نخریدی فکر کردم میخری، همین که گفتم گفت اداهات شروع شد مسخره بازیات شروع شد از این ادا ها بدم میاد منم هیچی نگفتم تا اخر شب ساکت بودم،موقع خواب گفت هنوز تو چو*سی گفتم نه فقط از حرفت ناراحت شدم چرا فکر میکنی دارم ادا در میارم، گفت ادا درمیاری دیگه ، منم یهو گریم گرفت،اصلا جدیدا خیلی گریه میکنم مخصوصا از دست شوهرم ، دیشب با دوستم حرف میزدم اون میگفت شوهرش از ماه اول بارداریش خیلی خوشحال بوده و هواشو داشته وهمه مردا همینن، میگفت الانم موقع پریود شدنم همیشه دو سه روز هوامو داره ، اما من دیشب که داشتم گریه میکردم یاد روزهای عادی زندگیمون میوفتادم که پریود میشدم میگفت کلی زن پریود میشن مثل تو ادا در نمیارن، بخدا من ادا در نمیارم در حد اینکه نیم ساعت دراز بکشم و یکم رنگم بپره بااینکه تنبلی تخمدان داشتم و پریودم وحشتناک بود... همش به این فکر میکنم اشتباه کردم بچمو سقط نکردم بااین مرد بی احساس و بیشعور