ی سال بعدش وقتی بی حس شده بودم ب زندگی برگشته بودم و میخاستم وارد اشنایی با ی مرد فوق العاده بشم برگشت
برگشت اول با التماس و گریه بعد با زور و تهدید ولی دکمشو زده بودم از چشمم افتاده بود دیگه
حالت و درک میکنم اما ی روز میگی کاش این همه برا ی ادم بی ارزش اشک نمیریختم یا وقت نمیزاشتم
هیچ وقت نزا ی مرد دوبار بهت نشون بده نمیخادت