مادر بزرگم و عمه ها خیلی فتنه گرن
خدای بالاسر شاهده ک 21سالمه 21بار ندیدمش! هرسری هم از راه دور زنگ بابام میزنه ن حالی میپرسه ن چیزی ی راست میگه شماره کارتمو داره فلان تومن بریز
جز پدر بنده سه تا بچه ی دیگه هم داره
اینجور بگم ک پدر من پول تحصیل خواهر ناتنیشو داد! پول جهازشو داد. از پول پدر من این خانوم عشق کرد قشنگ به خدای بالاسر قسم خانوم ازدواج کرده هنوز ک هنوز مادر بزرگم میگه به خواهرت پول بده!
خلاصه ما ی سه سالی میشه خوردیم به نداری به خدا کفشام پارست حتی من میرم سرکار ک ی بار از روی دوش بابام بردارم
زندگیی ک عمم با پول پدر من کرد ارزوی و عقده شده برای من
فکر کنین نصف طلاهایی ک برد خونه ی شوهر بابام خریده بود(: من ی گرم طلاهم ندارم
دیروز ده میلیون از حساب کم شده بابام میگه فرض دادم به ی نفر ولی مامانم میگع داده ننش
ن من راضیم ن مادرم ک حق مارو بده به اونا!
خود پدرمم میدونه الان 3ساله ندادیم یعنی نداشتیم ک بدیم
تازه داشت وضعمون بهتر میشد(:
شما بگین ما چه کنیم؟