هوا تاریک وکاملا سرد بی روح زمستان که کوچه ها خیس باران وما با چادر مشکی در حال رفتن به خاک سپاری نه خاک خاکسپاری به سبک تهرانی ها به سبک دهات ها
وسردی زمستان ما رابه همرا باد راهی قبرستان میکند احساس میکنم محرم فامیل من است اما کیست نمیدانم
ومن دلتنگ
گاه احساس میکنم خودم تنها در این دنیا زندگی میکنم تنهای تنها کوچه ها خیس برگ ها در حال ریزش باد هم درختان را به آن طرف واین طرف میبرد
رد برق میزند ومن در کوچه این شهر درحال راه رفتن هستم چرا همه رفتن چرا هیچ کس نیست