چقد این روزا اذیت میشم چقد امروز رفتم تو خونه ای که جهازش دیروز رفته گریه کردم چقد احساس تنهایی میکنم چقد دوس داشتم منم همسرم پشتم بود این روزا تنها نبودم مادر کاش تو ۹سالگی یتیم نمیشدی کاش جگرگوشتو پسرتو که با عشق بزرگ کردی از دست نمیدادی که الان من غصه ناراحتیتو بهورم کا اینقد واسه عروس کردن من ذوق نداشتی که وقتی میخوام همه چیو بهم بزنم چهره تو یادم میاذ که بعد از چند سال لبخند به روش اومده که دخترت میخواد عروس شه کاش جراتشو داشتم خودمو راحت کنم