خانواده مادریم همه هر هفته بیرونن
میرن خارج از شهر جاهای خفن
همه با هم انقد صمیمی ان که مثلا دختردایی 8 سالم عمه ی باباشم ب اندازه عمه خودش میبینه و عمه صداش میزنه
خیلی درکل همدیگه رو میبینن مخصوصا خانواده ی خودشون (خالها و داییام) که اگه اخر هفته بیرون نرن صدرصد دعوت میکنن خونشون
خانواده ی پدریم عموهام ی مشت ادم لاشی ان اونارو ک اصلا داخل ادم حساب نیستن راجبشون حرف بزنم
عمهام هم هر روز خونه همدیگه ان هر اربعین باهم میرن کربلا
هروقت خرید داشته باشن با هم میرن بازار
و میرسیم ب منو مامان بابام
یساعت پیش یادم اومد ی پسرخاله دارم فکر کردم تا اسمش یادم بیاد
چهارتا عمه دارم دوتاشونو دارم دوقلو نیستن ولی نمیدونم کدوم فلانیه کدوم فلانی
یکی از عمه هام دوتا پسر داره اونام دوقلو نیستن من حتی اسماشونو نمیدونم چ برسه بخوام از هم تشخیصشون بدم اصلا اخرین بار 5.6 سال پیش دیدمشون
یساله خانواده مادریمو ندیدم بجز یکی از خالهام ک زنگ زدم بیاد ضامن مامانم بشه از زندان ازاد شه(نپرسید چرا)
بابامم الان زندانه ولی وقتی بود من همین پارک رفتنی ک الان میرمو نمیتونستم برم
الانم ک پارک میرم با مامانم میرم ولی خب با پارتنرم مشکلی نداره ولی میگه درصورتی میزارم بری کنارش ک خودمم پیشتون باشم
البته بابام وقتی بود مشکلی نداشت با ماشین درحد نیم ساعت برم دور بزنم ولی مامانم میگفت امکان نداره تنها بره منم باید برم
وقتیم همرام میومد انقد غر میزد که میگفتم گوه بخورم پامو بیرون بزارم
فقط ماشین و سرعت ارومم میکرد ک همونم ازم گرفته بودن با این رفتار مامانم
خلاصه زندگی قشنگه دوستان🌚