بچه ها مادر شوهرم بین عروس ها و دختراش فرق گذاشته از مکه برای دختراش پلاک و زنجیر طلا آورده با عبای سنگدوزی شده .ولی برای عروس ها یه عبای معمولی خیلی زشت ،دلم گرفته .چی میشد یه مدل عبا میگرفت .
مادرشوهر من رفت کربلا. برای من که عروسشم مادر تنها نوشم هیچی نیاورد. گفت اونجا همه چی گرون بود. ولی برای دوس دختر برادرشوهرم سوغاتی آورد جلوی من بهش داد. من چی بگم.
خب وقتی عروس ها میگن دوری و دوستی، قوم شوهر رو تو هیچ چیزی آدم حساب نمیکنن توقع یه سوغاتی در همون حد رو باید داشت
و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت میکشند گریه کردم. دخترهایی که بعدها از خود متنفر میشوند و مثل یک درخت توخالی ، پوستهای بیش نیستند. و عاقبت به روزی میافتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است، و خودشان نمیدانند چرا زندهاند…