من مطمئنم حالش خوبه ولی من هیچ اشتهایی به غذا ندارم.خوب نمیخوابم. همش زل میزنم یه جا گریه میکنم. یکسال کم نیست. واسش فرشته بودم بی انصافیه بگم کمکم نکرد ولی من خیلی پشتش وایسادم.جوریکه بارآخر همون دم دمای رفتن میگفت تو مثل یه خانواده پشتم وایسادی و همون آخرا با یه شماره ناشناس امتحانش کردم انگار زود پا میداد و حتی تو پیامام مینوشتم شنیدم قبلا تو رابطه بودید میگف اشتباه بهتون رسوندن. قلبم شکست. نمیدونم کجاست ولی من همچیمو مخفی کردم بازدیدم استوریام پروفایلم. الان سه هفتست ازش دورم و اون فکر میکنه حالم خوبه. بار آخر گفتم بخدا خوب نمیشم اون میدونست قبل اون تو رابطه بودم و قبلیه بشدت منو شکونده بود و بی اعتماد بودم و خودش خودشو وارد زندگیم کرد. آخرا میگفت انقدر سرگرم شغلت میشی منو یادت میره من دارم دیوونه میشم😔😔
🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمیخواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمیدانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.