دوستم حدود چهار ساله که عاشق یه پسره شده از شانس عالیش هم تو فشاره نمیتونه بهش بگه چون دوست خانوادگیشونه و خانوادش هم نمیدونن و اگه بفهمن اتفاقای خوبی نمیوفته سر همین مضوع ارتباطشون درحد سلام کرده
اخر هفته ها میرن خونه مادر بزرگش و بعضی وقت ها دوست خانوادگیشون هم میاد چون ظاهرا قدمیه دوستیاشون
حدود سه روز پیش دختر عمه دوستم میاد پیشش و از این ادم هاست که هم چیز رو به خودش میگیره دیشب دوستم باهام حرف میزن میگفت دختر عمش گفته پشت سرم حرف میزنین چون اومدم خونتون و قرار بود این هفته که میرن خونه مادر بزرگش اینا دختر عمه هم باهاشون بره که دیگه از اون راه برت خونه خودشون دوستم عصرش با کلی خوشحالی پیام داد داریم میریم باغ پسره (پسره دو سال ازش بزرگ تره) خلاصه شب شد با گریه بهم پیام داد من فکر میکردم دختر عمه ام بره خونشون ولی قراره بیاد باغ در صورتی که اصلن خانواده پدری دوستم این هارو نمیشناسن خلاصه گفت ابرو برام نمیزاره اذیتم میکنه دختر عمشم ازش دو سال بزرگتره و همسن پسرست و از خود دیشب بهم میگه من همین الان هم نمیدونم دوست داشتنه دوطرفه هست یا نه میترسم با دیدن دختر عمه عم کلا دیگه منو یادش بره
از یه طرف هم خواهر این پسره دوست دختره داداش دوستمه و بازم خانوادش نمیدونن
چی به دوستم بگم اروم شه؟