9 سالشه . بعد مامانم هر روز زنگ میزنه میگه الینا شبا نمیخوابه ، با بدبختی خوابش میبره ، وسط شباهم هی بیدار میشه میادمنو باباتو بیدار میکنه میگه میترسم میشه بیام پیش شما بخوابم ؟؟
بعد دیروز خواهرمو اوردم خونه خودم ، اتاق خالیو دادم بهش که بخوابه تا ساعت 12 هی میرفت و میومد ، براش چراغ خواب زده بودم هی میومد میگفت ابجی میترسم میشه برق هال و اتاقو روشن بزاری ؟ با اینکه شوهرم نسبت به نور حساسه ولی گفتم باشه برقای کل خونه رو روشن گذاشتم . رفت خوابش برد تا ساعت 2 و نیم که گوشیو خاموش کردم تا چشمام داشت گرم میشد صدای پا شنیدم دیدم وایستاده دم در داره نگام میکنه . بردم دوباره اتاق پیشش موندم تا بخوابه . هی سه چهار بار اومدم خوابیدم تا داشت خوابم میبرد میدیدم دم دار وایستاده نگام میکنه همینجوری منم هی میترسیدم . بعد اخرین بار ازش پرسیدم الینا چرا نمیخوابی زد زیر گریه گفت اخه ابجی حس میکنم کسی تو اتاقه همیشه شبا ... واقعا ترسیدم . الانم چون دیشب نخوابیده رو کاناپه خوابش برده