پدرشوهرم سکته خفیف کرده ۳ هفته اس
الحمدلله سالمه چیزیش نیست
ایشون سالهاست صبح زود میرفته سرکار شب دیروقت برمیگشته الان تو خونه اس مادرشوهرم مدام بهش گیر میده،حرفای زشتی میزنه، مدام دختراش میگن آقا دلش گرفته من و خواهرشوهرام و شوهرم میدونیم تقصیر مادرشوهرم هست اخلاقش خیلی بده. احترام که نمیزاره هیچ رسیدگی که نمیکنه هیچ ، طعنه هم میزنه.
بچه ها مدام بهش سر زدیم بخدا دو بار مهمونی دادم ۲۰ نفرو بخاطر اینکه دل ایشون باز بشه. الانم میخواد بره دهات پیس فامیلاش. منتها مشکل اینجاس باغ پدر مرحوم من نزدیک دهات اوناس و شوهرم دوباره میخواد همه اون ۲۰ ۲۵ نفرو دعوت کنه کباب بازی.
خدایی درآمدی هم نداره راننده بین شهری با یه ماشین
مدل ۸۲
من بخدا دیگه کشش ندارم خسته شدم. هر چی میگم پدر و مادرت بیان قدمشون سر چشم اما من نمیتونم دوباره یه لشگر مهمون پذیرایی کنم رختخواب بنداز جمع کن. اونا فوقش ظرف بشورن همه بدبختی پای منه . بماند که بچه هاشون شپش دارن. بماند که دستشویی کثیف کنن من باید بشورم. بماند که کلی هزینه کباب بازیشون میده.
حالا نمیخوام بحث رو باز کنم چقدر بدی بهم کردن
چکار کنم
شوهرمم مرغش یه پا داره
چکار کنم اعصابم بیش از این خرد نشه
چکار کنم راهشون باز نشه خوششون بیاد، مدام پاشن بیان باغ بابام؟
مادرشوهرم