رفتیم مامانم النگو بخرع بعد هی میگف اندازه نمیشع مامانم میگف اره ملومه برا دستام کوچیکه دیگ ناامید شدع بود از اون مدله مامانم گف امکانش هس همینجا امتحان کنم اونم گف ارع اقا ی وازلین اورد النگوعه هم اورد من بودم تو مغازه و پسرای طلافروشه مامانم و اون اقا طلافروشه اصن تو این فازا و توباغ نبودن ولی من و پسرا دیگ از خندع پوکیدع بودیم سرخ شدع بودیم ولی نمیخندیدیم مشخص بود جفتمون از درون داریم جر میخوریم مردع ب مامانم میگف چربش کن خوب چرب کن کم زدی قشنگ دور دستت لا انگشتات چرب کن ی بارم بالا پایین بکش ک خوب چرب بشع اصن ی وضعی بودا🤣🤣🤣🤣🤣🤣