سلام امیدوارم حال همتون خوب باشه
امسال برای من خیلی سال سختی بود با یه پسر سه سال توی رابطه بودم و باهمدیگه خیلی خوب بودیم جوری که همه انکیزه و هدف من برای ایندم بود و به خاطر اون درس میخوندم با اینکه خیلی درس خون بودم اما اون اقا همه هدف و ارزو ایندم بود و خیلی به درس و ارامش خودم اهمیت میداد سال اول رابطمون مجازی بود و از هم دور بودیم اما سال دوم رابطمون اون اقا برای دانشگاهش اومد شهر ما هم استانی بودیم اما هم شهری نه و من مرکز شهر هستم و ایشون هم اومد دانشگاه و تونستیم برای اولین بار همو ببینیم اون موقع من خیلی کنکورم برام مهم بود و وقتی از مدرسه میومدم خونه با اصرار هیلی زیاد اون اقا مواجه میشدم که بیاد پیشم و همدیگه رو ببینیم اما من خسته بودم و زیاد تمایل نداشتم که بیاد پیشم و حتی اگه میومد بهش میگفتم باهام خرف نزنه و بعد بیست دقیقه بره سخت بود وابسته بشم بهش اما دوسش داشتم و هم من بهش مخبت میکردم و هم اون به من اما از طرف ایشون بیشتر بود خلاصه تابستون سال قبل با یه خرف از من ناراختی ایشون شروع شد و چند روز نیومد از همون تایم به بعد فهمیدم چقدر بهشون علاقه دارم و بعد از اون همیشه ترس از دست دادنش رو داشتم و همیشه بهش میگفتم یادته چند روز تنهام گذاشتی اون فکر میکرد من سرکوفت میدم اما من میخواستم بدونه که اذیت شدم همینجوری ادامه پیدا کرد خیلی بهش بیشتر وابسته شدم دیگه منی که نمیخواستم ببینمش با هزارتا ذوق براش غذا خاصر میکردم که بیاد پیشم و وند ساعت میموندم پیشش و حتی حس میکردم زمان کمه اما یه روز تو گوشیش دیدم به یکی از دوستاش در مورد خوشگلی یه دختر دیگه گفته و فهمیدم تو جمع دوستاش عرق و قلیون هم هستش با اینکه ایشون به من دروغ گفته که نیست از اون روز به بعد خیلی حالم بد بود یک ماه کامل گریه میکردم حتی نمیتونستم غذا بخوزم منی که روم قبولی بهترین رشته همه حساب میکردن دیگه نتونستم درس بخونم و همش بهش میگفتم چرا اینجوری کردی و میگفت شوخی بوده اما من باورم نمیشد هم من اذیت شدم هم ایشون دیگه خودتون یک ماه رو تصور کنین که با حرفای من که چرا اینجوری کردی و توجیه کزدن ایشون ادامه داشت و هر روز میگفت با هم درستش میکنیم خوب میشه اما یه روز گفت من صبرم تموم شده تو دیگه اعتماد نمیکنی و دیگه بدون خداحافظی رفت الان ۶ ماه میگذره من یه ماه اول خیلی بهشون پیام دادم گفتم دیگه هیچ وقت نمیگم اما گفت من کاری کردم که تو کنار نیومدی و خودمم نتونستم کنار بیام چون من بهش میگفتم حس میکنم به خاطر فیزیکم میای پیشم با اینکه به خواست خودم بود حتی اگه دستمو میگرفت از روی علاقه زیاد اینقدر روش حساس بودم اما اون رفت و دیگه هیچ وقت پیام نداد اما چند روز پیش که بهش پیام دادم گفت همه لخظه هام با فکر توعه اما بدون من خوشحال باش ببخشید که ایندتو خراب کردم و حتی با صمیمت موقع رابطمون حرف میزد من فکر میکنم مقصر منم که رابطمون تموم شده من حتی ایندمو باختم و حتی هنوز هر روز گریه میکنم و به یادشم و خیلی بهش برگشتم اما اون دیگه نخواست اون خودش میگفت خوب میشیم اما باعث میشد من بیشتر شک کنم انلاینی های الکی دیر اومدن و اهمیت ندادن واقعا عذاب میکشیدم
به نظر شما من مقصر تموم شدن بودم؟؟