خواب دیدم تو خونه توش بزرگ شدم هستم با دختر خالم زهرا بعد ی صدایی میاد میرم بیرون توی حیات اسمونو نگاه میکنم موشک میبینم ی موشک خیلی نزدیکه داره میاد سمت ما بزرگ تر میشه ترسیدم رفتم بدو بدو تو خونه میخوابم روی زمین دختر خالمم میکشم میگم پشتتو کن جلوی در میترکه و دودش بلند میشه میاد سمت ما بلند میشم میرم لباس هودی لباس زیر اینا بر میدارم تا زود بریم تا لباسا بر دارم چند نفر با لباس نظامی مشکی صورتشونم پوشوندن میان تو من تهجب میکنم میترسم میگه خوبه ان ور ورودی نبودی اول میگم چرا داره همچین حرفیو میزنه بدو بدو میرم ان ور اخه یه راه خروج بود ی مرد لخت میبینم با کلی از اون نظامیا بدو یدو میرم همون جاک قبلا بودم و فرار میکنم از بقل پولیسا میگذرم اما اونا دستشونو عقب میکشن انگار کاری با من ندارن بعد میگم خوب شد خونه الانمونو نزدن بعد میخوام برم پیش مامانم میخوام از بن بشت خارج شم ولی نظامیا هستن نمیزارن بچه بره(انگار دوره جنگ خوزستان بود) میگم کی حاضره مارو ببره ب مردم تو بن بست ی پسره میکه بپرید گاو صندوقو باز میکنه میریم توش رومونم میکشه بعد وقت میخوایم رد شیم پلیس صندوق عقبو باز میکنه اما ما انجا نیستیم انگار توی پارچه بزرگ توی صندق بودیم کلمون مشخص بود بعد ک میخوایم بگذریم همجا سیاه سفید میشه خیابونا بخاطر فضای سنگینش بعد ی نور میاد ک از ان وفضا گذشتیم بعد از اونا جدا میشم میرم توی خونه ک بمب خورده مامانمو انجا میدا نمیکنم ناامید میشم بعد ی امیدی تو دلم پیدا میشه با چند نفر اشنا میشم همون جا
گ با هم بریم ی خانوم حجابی بود دنبال شیر خشک میگشت گفت باید خودم درست کنم از ی جا میدا کنم نیست گفتم اینجا شیر بز هست میتونی با ترکیب خیلی چیزا درست کنی گفت اره راست میگی بعد انجا از بز استفاده کردن ی چیزی درست کردن خوردیم بز بیرون تو تویله بود ی مردی وایساده بود کنارش انگار از کار ما خوش حال نبود لباس قدیم تنش بود لباسش برای دوره قبل پیدا کردن آتیش بود)اره خلاصه انقد خوابام عجیبه گفتم تعریف کنم حوصلتون سر نره اگه تعبیرش میدونستید ممنون میشم بگیر