بین الحرمین گوشیم گم شده بود علتش هم این بود که گوشیم ایفون بود و مامانم میگفت نبر ولی من کلا اطلاعات درسیمو کپی راست زدم لپ تاپ و بردم چون میخواستم عکس هام با کیفیت باشن
و شب اولی ک رسیدم کربلا رفتم حرم
شلوغ بود از چند جهت داشتم زجر میکشیدم چون مشکل کلیوی هم دارم وقتی اومدم بیرون دیدم زیپ کیف پاسپورتیم بازه و گوشیم نیست
رفتم بین الحرمین نشستم
به خادم گفتم گوشیم گم شده چیکار کنم باید تماس بگیرم اما متوجه نمیشد و یه چیزایی ب زبان عراقی گفت که متوجه نشدم
یه پسره دیدم پشت سرم وایستاده که گفت اتفاقی افتاده کمکتون کنم گفتم میخوام تماس بگیرم و گوشیشو گرفت سمتم
زنگ زدم به دوستم برنداشت پیام دادم ایدا من گوشیم گم شده پس فردا ساعت ۴ صبح میام باب علقمه که بریم
پس فردا شد و بعد اینکه نماز صبحمو بین الحرمین خوندم وسیله هامو از امانتداری گرفتم دلم نیومد از اقاامام حسین خدافزی کنم گفتم ک بطلب دوباره ب زودی ببینمت امام حسین خودمو رسوندم باب علقمه
شلوغ بود مسیر و بعد اربعین بود و همه داشتن میرفتن
یهو چشمم خورد به اون پسره که با گوشیش تماس گرفته بودم به آیدا
اومد سمتم من اصلا نگاهش نکردم یه مکثی کرد و رفت و من حتی برنگشتم نگاهش کنم
دیروز ایدا گفت این شماره ک اطلاع دادی گم کردی گوشیتو
پیام دادع که ایدی شماره نشونه ای از اون دختره که نقاب زده بود گم شده بود بهم بده
ایدا گفت سریع بهم ک چی جوابشو بدم گفتم بگو نه اجازه ندارم و دوستم اصلا درگیر همچین حواشی نیست
گفته کع پیداش میکنم تا همینجا بدون که اسمش فاطمه است و به فاطمه بگو سال بعد اربعین باخودم میره کربلا (مردک خوش اشتها هه)
فک کنم اطلاعاتی چیزی بود
پسر باحیایی بود اما نمیدونم چرا ذهن من و ایدا رو درگیر کرده
چون ذهنمو درگیر گرده با جزئیات کامل نوشتم
شماها چه برداشتی دارین
اسم منو از کجا فهمیده؟؟ به ایدا گفتم نکنه حواست نشده اسمی ازم بردی گفت نه اصلا حتی پیامهاشم هست اصلا ایدا جوابی به اون مسیج من نداده بود چون میدونست با گوشی یک شخص غریبه اطلاع دادم