حس میکنم روز به روز بیشتر عاشقش میشم با اینکه از دوستی گرفته تا الان که دوهفتس سرخونه زندگیمونیم کلی مشکل و دعوا و دغدغه داشتیم ولی روز به روز بیشتر عاشقش میشم . تنها کسی که همه جوره علاقشو بهم ثابت کرد کارایی کرد که بابام برام نکرد
چه روزایی که اومد خونه و دید من مشغول درس شدم اشپزی و تمیز کردن خونه و جارو و گردگیری و .. رو فراموش کردم و به روم نیاورد . فقط گفت بخون قبول شی
انقدر مشغول درس و کار خودمم که گاهی کامل فراموشش میکنم . سرمو بلند میکنم میبینم خونه تا اونجا که تونسته تمیز کرده و به روم نمیاره با وجود اینکه از ساعت 7 صبح میره تا 8 شب :) چقدر پیش اومده که نهار و شام نذاشتم جلوش و به روم نیاورده فقط گفته سال اخرته بخون
با این وجود خیلی وقتا قدرشو نمیدونم اذیت میکنم . تا همین نیم ساعت پیش هی زیر لبی غر میزد و بهم گیر میداد ولی الان خوابیده . نگاش میکنم میبینم قیافش اونقدر عالی و خوب نیست اما به چشم من انقدر قشنگ و دوست داشتنیه که خدا میدونه
برای عشقمون دعا کنید که پایدار بمونه :)