2777
2789
عنوان

عذاب وجدان گرفتم چرا من اینطوریم

133 بازدید | 11 پست

امشب عروسی فامیل پدریم بود

زن عموم با عمه و مادربزرگم قهرن به خاطر یه قضیه

من زود رفتم واسه مادربزرگ وعمم جا گرفتم

چون زن عموم همیشه عروسی هادیر میاد

اونا زودتر اومدن

تقریبا یک ساعت مونده آخراش

زن عموم اومد کنار من جا بود

ولی چون سلف سرویس بود یه صندلی هم برداشته بودیم برای غذا تعداد کم میومد

اونم دید مادربزرگم و عمم باهاش سرسنگینن رفت یه جا تنها نشست

واسه رقص رفتیم دور عروس بگردیم دیدم زن عموم هم ایستاده

زن عموم صدام زد برم کنارش اما من نزدیک بود با کفشم سربخورم گفتم صبر کن میام اونور

یدفعه آهنگو قطع کردن 

کلا زن عموم تنها بود بم گف باش برقصمم نرفتم

الان عذاب وجدان گرفتم،آبجیم گف تنها بود تومیرفتی کنارش مینشستی گفتم جای من مشخص بود کجا میرفتم بعدشم لباسم بد بود اصلا ذعتماد به نفس نداشتم بلندشم

آخه عمو وزن عموم خیلی واسم زحمت کشیدن

حس میکنم ناراحت شد نرفتم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اح متنفرم از این موقعیت ها منم خیلی جاها تنها میموندم و بدترین حس دنیاست

خیلی بده😕😕

منم پیش مادربزرگ وعمم بودم حس خوبی نداشتم 

کلا باهام زیاد اوکی نیستن فقط ظاهری

ای کاش پامیشدم میرفتم پیش زن عموم

البته خودشم به زور فک کنم جا پیداکرد

وقتی زحمتت کشیدن باید می‌رفتی 

حالم که نرفتی ناراحت نباش به جا دیگ جبران کن خوبیهاشون


کاربر قدیمی هستم بخواطر به آدم عقده ای تعلیق شدم کورد زبانم و به زبانم افتخار میکنم❤️نظر مخالف داری با احترام ریپ بزن اگه عقده ای هستی ریپ نزن ممنون میشم 

اره بنده خداحس تنها بودنشو قشنگ درک میکردمای کاش باش حداقل میرقصیدمهمش تماشا میکردم بلندنشدم یکم پیش ...

من برام پیش اومده تازه ازدواج کرده بودم رفتم عروسی هیچکس کنارم نبود ترکیدم تا آخر ک‌ تمام شد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792