این تاپیک رو صرفا برای خودم مینوسم که یکجا نگهش دارم نیازی به خوندنش نیست✨
داشتم به پیچیدگی زندگی فکر میکردم رابطه بین درد و لذت در واقع ما از هیچی لذت نمیبریم انسان محکوم به رنجه چیزی که ما بهش میگیم لذت رهایی موقتی از رنجه مثل گرسنگی که با غذا خوردن رفع میشه با سرما که با گرما رفع میشه و از اونجایی که درک این رابطه درد و رنج برای انسان سخته سعی میکنه این درد رو معنادار کنه توجیه کنه که این عذاب همیشگی و روزمرگی و ذهنی که تحت تاثیر هورمون هاست و همه این جبر هایی که انسان رو غیر اراده ورز میکنه برای یه هدفه چه فرقی داره اسم اون هدف چی باشه دین پول موفقیت فرار از شکست یا هرچی انسان میخواد دردش رو دردی که نمیتونه کنترل کنه معنادار کنه که برای زنده موندن توجیح داشته باشه این چیزیه که ویکتور فرانکل در کتاب انسان در جستجوی معنا بهش اشاره کرد و این خودفریبی چیزیه که یونگ تحت عنوان نیاز انسان به معنویت بهش اشاره کرد
طبق هرم مازلو هرچقدر بالاتر بری امکانات بیشتری در اختیارت قرار میگیره ولی هیچ وقت بدبختیا و رنج ها تمام نمیشن چونکه طبیعتاً بالا رفتن از هرم مازلو سروتونین یا هورمون لذت پایدار ترشح نمیکنه دوپامین ترشح میکنه و هر پیک دوپامین یه دره دوپامینی میسازه یعنی اگر الان حالت خوب باشه میدونی که قطعا قراره بعدا حالت بد باشه و این اجتناب ناپذیره ولی حتی سروتونین هم کافی نیست چون مشکلات همیشه درونی نیستن افسردگی مال وقتیه که مشکلات از درون منشع بگیرن ولی اگر مشکل از بیرون باشه همه چی برعکس میشه هرچیزی که به آگاهی محیطی تو کمک کنه دشمن تو به حساب میاد یعنی هرم مازلو دقیقا علیه تو عمل میکنه هوش زیادت تورو افسرده تر میکنه و اگر راه حلی نداشته باشی اول وارد چرخه اورثینک و بعد فروپاشی روانی میشی برای همینه معتقدم که انسان ها سه گروهن یا دیندار به هر باوری یا انسان بی باور به جهان غیر مادی باهوش که راهی جز خود.کشی و فرار از لوپ بیپایان و بی معنی رنج نداره و یا انسان بدون معنویت احمق که در واقع این جریان خودش یه معنویت به حساب میاد اینها حرف هایی که میزنن درک نمیکنن سطح پوچی درون رنج بیمعنا بدین معنی که تو نه قراره تنبیه بشی و نه قراره جایزه بگیری و یا بهتره بگم هیچکی به تو اهمیت نمیده وقتی هیچکس تورو نمیبینه تفاوت شکست و پیروزی چیه اصولا هرچیزی یه عمل بدون نتیجه ست و در این مقیاس تا چه حد محرک های دوپامینی میتونن تورو خوشحال کنن اکثر عمر ما در دنبال کردن محرک های دوپامینی میگذره و از اونجایی که انتظار پاداش از خود پاداش دوپامین بیشتری ترشح میکنه پس در نهایت فقط در رنج پایداره که میتونیم به لذت پایدار یا حداقل روان پایدار دست پیدا کنیم