شاگرد مغازه شوهرم یه دختر ۲۴ و اینا هستش
از قبل عید گرفتش فروشندگی خوشگله دیدمش و به خودش میرسه شوهرم از عمد فروشنده خوشگل میگیره با همشونم صمیمی میشه خیلی زود تا حالا میگفت بابا دختره مریضه خواهر برادر زیاد داره کمکش میکنم مثلا لباس و اینا میداد پول نمیگرفت ازش یا عید یه کیسه برنج از خونه برد گفت برا خواهر برادراش الان دو روز هست میگه باباش مریضه دختره بالا سرش هست تو بیمارستان نمیاد مغازه بعد اینم دو روزه آبمیوه و خوراکی میبره عیادت میگه گناه داره
فهمیدم دروغ میگه مثل سگ دختره اصلا بابا نداره مطلقه هستش و معلوم نیست خانوادش کجا هستن دوروزه هست دماغش عمل کرده میره عیادتش اینطور که بوش میاد پول عمل دماغشم شوهر من داده هرچی پول در میاره خرج دخترا و زنا بیوه میکنه عوضی آشغال ظهر دعوام شد باش یه کولی بازی راه انداخت بهم میگه بدبین و بد دل شما جا من باشید شک نمیکنید عادی هستش براتون اینم بگم اصلا قابل اعتماد نیست هرزه و خراب هست شوهرم