خیلی چیزا برای اونها اتفاق افتاد
مخصوصا برای آدمایی مثل من که وسواس فکری دارن
و خیلی جزعی نگر هستن خیلی سخته
زندگی همیشه مثل پست های اینستاگرام و کتاب های انگیزشی نیست
وقتی نقطه ای میرسی که احساس می کنی هیچ نیستی
کسی تو رو نمیخواد ...
خیلی سخته
سخت یعنی چیزی تا ته گلوی تو گیر کرده نمیتونی فریاد بزنی چون تو همون آدما که بهت ضربه زدن قضاوت هم خواهند کرد
این رسم روزگاره
وقتی تو آدم میبینی که یکیشون زیباتره ناخودآگاه در ذهن اونیکی القا میکنی که هیچ چی نیست چون زیبا نیست
وقتی به نفر خانواده اش خوب نیست بهش القا میکنن که لایق خوشبختی نیست
وقتی. زرنگ بازی بلد نیستی بلد نیستی دورو باشی قضاوت میکنن
وقتی لا به لای. کنایه های بیخود بی جهت گم میشی
دیگه نمیتونی گوشه چادر خودت بگیری پیدا کنی خودت رو
وقتی بابات بهت محبت نکرد دنبال دست محبت دیگری میگردی
اگه سنت کم باشه هم که خیلی
و کاش آدمی نباشیم که دیگران دست کم بگیریم
بهشون نگین که نمیتونن نگین که خنگن
اگه مادر پدرین چیزی از محبت کم نذارین