شوهرای شما همه چیزو بهتون میگن یاپنهان می کنن

پنجاه پنجاه گاهی میگ گاهی نه برام مهم نیست درکل

من اوایل مثل احمقا همه چیزرو بهش میگفتم و فکر میکردم که اونم این مدلیه ولی بعدا فهمیدم همه چیو نمیگه و یا چیزایی میگه که من دوس دارم بشنوم منم مثل خودش شدم

اکثرا نمیگه 

بعضی چیزا هم دلش بخواد میگ 

البته خودمم اهل سوال پرسیدن نیستم زیاد حوصله ندارم هرچیزی بفهمم

اوایل نمی‌گفت اما الآن همه چیزو میگه

منو همسرم تقریبا همه چیز رو به هم میگیم ولی باز من یه کوچولو بعضی چیزارو نمیگم

همه چی رو میگه 

من هم همه چی رو میگم تقریبا مگر مساله ای باشه ک‌بدونم ممکنه حساس بشه خودخوری کنه

میبینم که در روابط عشق جاریست

شوهر من هییییچیو بهم نمیگه، چ چیزای خوب چ بد

کلا زیاد صحبت نمیکنه، ۷ صبح میره ۱۲ شب میاد 😐😐

اصلا همو نمی‌بینیم زیاد

من کلا عادت داشتم همه چیو بگم...حتی چی خوردم چیکار کردم تو خونه و...

ولی همسرم به شدت درونگرا بود و کم حرف. ولی الان بعد دوسال اونم مثه من شده و همه چیو میگه😁 

یادش باشه میگه اکثر چیزا رو ، نسبت به اوایل ازدواج صمیمی تر شدیم و بیشتر چیزا رو میگه ، ولی گاهی وقتا هم میبینم بعضی چیزا رو نگفته میگه یادم رفت نمیدونم راست میگه یا نه 

منم قبلا زیاد نمیگفتم ولی الان بیشتر میگم که اشتباهه و نمیدونم چجوری جلو خودمو بگیرم 

پنجاه پنجاه، چند روز پیش خاطره تعریف کرده، که هشت سال پیش توی مسافرت رفته بودی دسشویی، خوراکی داده به بچه پریده گلوی بچه م نفسش بند اومد داشت از دست میرفت، میگه قلبم اومد توی دهنم، داداشش هم همراهمون بود مثل اینکه بهش گفته صداش رو درنیار که مادرش ما رو بیچاره میکنه، حالا خدا رو شکر بخیر گذشته بود، ولی گفتم تو صدایی از من میشنوی که پیش برادرت آبروی من رو بردی  

از چ نظر اگه خانوادش که ن حتی ی کلمه نمیگه.ولی ازمحل کارش میگه