(با اینکه پنج شیش تا بچه داره اما) دیروز زنگ زده به شوهرم یه کاری انداختن گردنش که یک هفته هر روز دو نوبت باید اون کار رو براشون انجام بده. (نمیتونم بگم چه کاری. خواهرشوهرام اینجان) بعد مادرشوهر عزیز در اقدامی غیرمنتظره (میگم غیرمنتظره چون به ما تا حالا هیچی نداده بود) محبت کرد یه پلاستیک میوه خشک داده به شوهرم بیاره خونه. من عاشق میوهی خشکم دیشب که آورد کلی تعجب و بعد تشکر کردم و خداروشکر کردم خیر مادرشوهر جان بالاخره به ما هم رسید.
امروز صبح پلاستیک رو باز کردم ریختم توی سینی. کف سینی کرم وول میخورد.🤢
اما بازم انقدر هوس کرده بودم گفتم حالا یه تیکه بخورم. تا گذاشتم دهنم بوی گندیدگی و تعفن میداد. گفتم نه، حالا این یکی خراب بوده، دوتا دیگه امتحان کردم و تف کردم بیرون حالم بد شد.🤮🤮
خیلی دوست دارم به شوهرم بگم. اما چون سرماجرایی (بهم پول نمیده) با هم بحث کردیم و سرسنگینیم، میترسم بگم فکر کنه دنبال جروبحثم و دعوا راه بندازه و جبهه بگیره.
از همینجا اعلام میکنم؛ مادرشوهر با همهی قلبم دعا میکنم هر کار توی این سالها به سرم آوردی و بعد حاشا کردی و پسرت و دخترات و شوهرت طرفت رو گرفتن و بدترین توهینا رو به من کردن، دونه به دونه به سر خودت و دخترات بیاد. وقتی هم مردی همین میوه خشکهای گندیده رو برات خیرات کنن.
(میخواستم تاپیکم طنز باشه اما نمیدونم تهش چرا اینطوری شد. شاید چون یه زخم عمیق ده ساله دارم🥲)