عسل هستم
۲۱ سالمه
دیپلم تجربی هستم
پدر مادرم خیلی سال پیش جدا شدن و من از بچگی با مادرم زندگی کردم
هیچوقت رابطهام با مادرم اوکی نبود و خیلی اختلاف داشتیم
تا اینکه کنکور دادم و موقع انتخاب رشته رسید
خیلی دخالت کرد و دخالت هاش باعث شد رشته ای رو بزنم که دوستش ندارم
خونمون جنوب غرب بود و دانشگاه شمال شرق
از رشته متنفر بودم و راه دور بود
از لحاظ مالی هم ساپورت نمیشدم
پس دانشگاه رو ول کردم و رفتم سر کار
بعد مدت کوتاهی مادرم متوجه شد و بعد یه دعوای خیلی بزرگ من رو از خونه بیرون کرد . حتی قفل ها رو هم عوض کرده بود
رفتم پیش پدرم
پدرم سال های پیش ورشکست شده و همه چیزش از دست داده
خونه نداره
ماشین نداره
شغل پر درآمد و مطمئن نداره
و توی ویلای بزرگ عمش خارج از تهران زندگی میکنه
من هم رفتم پیششون
یه سوئیت دادن بهم
آماده اش کردم
و تو یه کارخونه به عنوان کارمند فروش مشغول شدم
همه ی حقوقم رو سر ماه طلا میخرم و پس انداز میکنم
و تا الان حدود ۱۰۰ میلیون تومان پس انداز کردم .
با مادرم تمام این چند ماه قهر بودم و صحبت نمیکردیم
تا اینکه دوباره ارتباط گرفتیم با هم
و به من میگه برگرد
بدم هم نمیاد برگردم
دلم شهر و خونه و اتاق خودمو میخواد
از زندگی اینجا خسته شدم
از اینکه آشپزخونه ندارم
از اینکه امکانات و رفاه خیلی کمی دارم
از اینکه اینجا نگران آیندم شدم
اما دو دلم و سر دوراهی موندم
پدرم مرد خوب و خوش اخلاق و فهیمیه و عاشقانه و بی قید شرط دوستم داره و پشتمه اما شرایط مالی و رفاهی خوب نداره و آینده نگران کننده به نظر میرسه
پیش مادرم که خونه و ماشین و اینها داره رفاه و امکانات بیشتری دارم و از دغدغه و نگرانی و مسئولیت هام کم میشه
اما به شدت بی مهر و کنترلگر و بیماره
بهم گفته اگه برگردی باید اونجوری که من میگم زندگی کنی
کافه رفتن و گردش با دوست نداریم
با هیچ پسری نباید ارتباط بگیری
دانشگاه بری رشته ای که من میگم
و هزار تا کنترل و زورگویی
و گرفتن استقلال و آزادی و به فنا رفتن زندگیم
نمیدونم چ کنم
پیش پدرم ازاد و شاد باشم اما با فقر و نداشتن آینده و هزار دغدغه و فشار کاری و مالی که رومه
یا برم پیش مادرم در یک رفاه و آرامش نسبی اما با این شرایط
کمکم کنید