مادر شوهرم فامیلای شوهرم خیلی دورهمی ناهار مجالس زنونه دارن منم دوس ندارم نه اینکه بخوام کلاس بذارم واقعا اصلا تو روحیاتم نیست اینجور مراسما برم بعد ک میرم انتظار داره تا اخر شبم بمونم که پدر شوهرم اینا میان..
دوست دارم با شوهرم برم با اونم برگردم بعد اونم چی منو میزاره نفر اخر میگه مثل الان ک ساعت یازده برای ناهار گفته بعد وقتی هم نمیرم داستان درست میکنه هر جور بهانه مشغله ای ک بگید درست کردم اما ول کن نیست چون پر رفت امدن احساس میکنم اینجوری پیش بره با شوهرمم به مشکل برمیخورم