که بهم بدی کرد و کارماشو دادهمین بود
متاسفانه خانواده خوبی و وصعیت زندگی خوبی نداشتیم مجردی
بابام بدنام بود مادرمم افسردگی حاد داشت
من دختر کوچولویی بودم از کوچیکی برام خواستگار پیدا میشد ولی تا خانوادمو میشناختن پشت سرشونو نگاه نمیکردن دوست نمیشدم
ولی یکی از فامیلام شاید ۶ ۷ سالگیم همش میگفت خیلی دوستت دارم آیندمو تصمیم گرفتم و اینا تا شاید ۱۵ ۱۶ سالگیم که نیخواست جدی بشه
ولی خانوادش نداشتن مخصوصا یه خواهرش بهم گفت من برادری ندارم
من انقدر داغون بود شرایطم اصلا اون موقع بهش فکر نمیکردم
خلاصه اون شخص پشیمون شد و بعدش جوری باهام بد شد که جلوم خانوادمو مسخره میکرد.بعد اون شخص خیلی اتفاقا تو زندگیش افتاد میخواست یه کاری میخواست بکنه سرش کلاه گداشتن پولشو خوردن دست به هر کاری زد ورشکست شد تا ۴۰ ۴۲ سالگی مجرد بود بعدش یه نامزدی ناموفق داشت
بعدشم با کسی ازدواج کرد ولی هیچ کسی رو از فامیلا مراسمش دعوت نکرد همه میگن با خانم مطلقه ازدواج کرده میترسید همه بفهمن چون فامیل ما فرهنگشون پایینه این چیزا رو بد میدونن...
الانم همون خواهرش که اون حرفو بهن زده بود بعد ۲۰ سال زندگی مشترک طلاق گرفت
اولین دختری که تو خانواده ما طلاق گرفته همینه چون هر جور باشه زندگی میکنیم طلاق رو بد میدونن
اینم داستان تنها کارمای زندگی من 🙈
طولانی نبود زیاد ولی😂