از ظهر ازش ناراحتم
من یه مدت پیش بعد کنکورم خیلی دلم گرفته بود هیچکس دورم نبود نه دوستی نه رفیقی منم خیلی اجتماعی ام واسه همین وحشتناک احساس میکردم دارم شکنجه میشم هیچ مهمونی هم نمیاد خونمون خیلی کم میام البته حتی اینستا واتساپ اینا بخاطر کنکورم پاک کرده بودم که بخاطر همین دوباره نصبش کردم بعد یه مدت دختری مذهبی دنبال میکردم خیلی دختر خوبیه و باهم دوست شدیم عراقیه و ۱۰ساله ساکن قم استوریهای مذهبی اینا میزاره بقیه براش ریپلای میکنن
منم گفتم چرا منم اینکارو نکنم یکم از تنهایی در بیام سرم گرم بشه (الان میگید کلاسی چیزی میرفتی گرمای جنوب وحشتناک بود اون موقع جرئت نداشتم پامو بزارم بیرون چندبار هم گرما زده شدم)
خلاصه منم اینکارو کردم حالا چیز خاصی هم استوری نمیکنم همش راجب وطنم و استوریهای مذهبی البته بیشتر به زبون مادریم فعالیت میکنم برا همین خیلی از همزبونام از بقیه کشورها فالوم کردن و چندروز پیش باکس سوال گذاشتم به اقایی پرسید دختری یا پسری جواب دادم دخترم استوری کردم علاوه بر اینا سوالای دیگه هم پرسیده بودن
حالا مامانم امروز سر سفره ناهار دعوام کرد این مسخره بازیا چیه دختری پسری بهت میگن میگی دختری اینا کیه آن ازت میپرسن فلان برو بشین درستو بخون
نمیدونم چی بگم فقط خیلی ناراحتم ازش
تازه خودش باهام قهره میگه درستو بخون
البته حق هم داره من تصمیم گرفتم پشت بمونم دوباره هنوز به درس عادت نکردم نمیشه که یهو تو یه روز ۶ساعت بخونم