بعد از چند ساعت که گشت تور تموم شد
موقع برگشت من چون خیلی راه رفته بودم و مسیر گشتنمونم همش پله و سربالایی بود دیگه پاهام درد گرفته بود و شوهرم جلوتر میرفت و من پشت سرش عقب میفتادم( البته خودمم چون باهاش قهر بودم زیاد دوست نداشتم کنارش باشم و ترجیح میدادم اروم تر بیام)
قرار بود بریم پاساژ اما شوهرم وقتی دید من اروم حرکت میکنم بهم گفت مثل اینکه حال نداری راه بیای پس دیگه پاساژ نمیریم و بجاش میریم هتل! منم بهش گفتم تو خسته ای برو هتل من پاساژ رو میخوام برم و چند بار هم تاکید کردم که خودت خسته ای و بااااید بری هتل و من خودم میرم
اونم عصبانی شد گفت اصلااا خودتم نمیزارم بری پاساژ و تو خیابون کلی سرم داد زد و گفت :
اون از دیروز این از گشت تفریحی اینم از الانت که داری همش اعصابمو بهم میریزی و فلان
منم جوابشو دادم که تقصیر خودت بوده و منم الان میخوام برم پاساژ
اونم گفت من بهت میگم بری یا نری و الانم نمیزارم بری و دستمو گرفت و کشید و تا لحظه رسیدن به هتل یا دستمو میکشید یا هلم میداد یا داد میزد جلوی مردم
شما بودید چیکار میکردید؟😓