اصلا روم نمیشه بنویسم خجالت میکشم بنویسم
دیگه اینقدر باهام برخورد کرده که روم نمیشه به کسی بگم باز چی شد
نمیخام طولانی بشه شوهرم هر موقع بی کار میشه عصبانی میشه ظهر هیچی خونه نداشتیم عدسی گذاشتم انگار مقصر منم پا شد فقد زد که این غذا چیه سگ اینو میخوره که من بخورم کل بدنم درد میکنه رفت کل ظرفیت کابینت سگوند مث دیوونه ها و رفت بیرون
من چیکار کنم مقصر چی هستم
دلم میخواست زنگ بزنم 110بیان اینجا ولی آبروریزی اونم تو شهر کوچیک واقعا خجالت آوره
دلم خواست رنگ ب مامانم بزنم ولی فقد ناراحتی میکنم ن داداش بزرگی ن پدری
من چ گوهی بخورم