شوهرم مریض شده کرونا گرفته حالش خیلی بد بود تب و لرز نیامده خونه رفته دفتر کارش میخوابه.من براش سوپ درست کرده بودم ابمیوه خریده بودم غذا گذاشته بودم قرار بود بیاد ببره بهم زنگ زد گفت دارم میام ببرم.بعد چند دقیقه بعد زنگ زد گفت جلو در خونم واسم دوتا تیشرت و یه تب سنج هم بزار من غذا اینارو آماده گزاشته بودم رفتم از تو اتاق براش لباس بیارم یه بچه ده ماهه دارم زد با روروئکش در اتاق رو بست نگو شوهرم اومده بوده پشت در کلی در زده بوده من نشنیدم زنگ زد به گوشیم با لحن بدی گفت معلومه کجایی بی سه ساعت دارم در مبزنممممم من گفتم بچه در اتاق رو بسته بود من نشنیدم رفتم جلو در درو باز کردم غذاها و بهش دادم اعصابش خوووورد قاطی بهش دادم و رفت بعد زنگ زدم بهش گفتم اگه تب و لرز داری استامینوفن بخور یه لحن سرد داشت گفت باشه بعد برگشت گفت چرا جدیدا تو نمیشنوبییی در میزنم گفتم بچه درو بسته بود نشنیدم من غذاها و آماده گذاشته بودم گفت من بهت گفته بودم دارم میام خونه منو علاف کردی نیومدی پایین من خودم اومدم بالا (حالا کلا پنج دقیقه بعد رنگش اومد جلو در)بعدا دلیل بیخودی نیار واسه من
من که دیدم اینقدر بی منطقه گفتم باشه باشه ببخشید اشتباه کردم و خدافظی کردم گفت شب هم میری خونه مامانم وای دلم نمیخاد برمممم ولی گفتم باشه
خدا نکنه این مردا مریض شن اه اه
تقصیری داشتم واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟